۱۳۹۶ تیر ۱۷, شنبه

بیست ویک



مجبور شدم بیست و یک بازی کنم
افتادم توی کازینوی سینه های تو
هر کاری کردم جفت شش نشد
طلسم شده بود
باختم
بعد بیرون از کازینو
باران تندی بود
من بدون چتر
با سیگاری خیس
رفتم قهوه نوشیدم
و تو
آن سوی میز نیستی که نشسته باشی
ولی بازوهایت روی میز
انگشت هایت را
از دستکش بیرون می کشی
آب می ریزد روی میز
قهوه سرد شد
ریخت روی میز
و انگشت‌های خیس من
لزج از پوست آب شده ی تو
سیگار می کشم
کسی نیست که انگشت های تو را داشته باشد
هیچ سایه ای جرئت ندارد
موهای تو را روی سنگفرشی بریزد
که من موسیقی راک گوش می‌دهم
اما مرا ببوس را می شنوم
خودش ترجمه می شود
دست من نیست
تمام آهنگ های دنیا در مرا ببوس
با لب های آب
من سربازی هستم
که خلع سلاح شده است
پوکه های خالی زیر پاهایم راببین!
میز تانک شده است
صندلی : نفر بر
قهو ه ی روی میز بمب ناپالم
پیرزنی در باران می گذرد
باقی مانده
از جنگ جهانی دوم
و مدال های همسرش را از جنگ جهانی دوم
زیر سینه بندش پنهان کرده است
و من هیز هیز می بینم
و باسن های پیرش را می دانم هیچ دستی نوازش نخواهد کرد
رودخانه زیر درخشش نورهای سفید
تو آب شده ای
من از روی پل خیره ام به تو
خیره
و نمی دانم دارم می لرزم یا می رقصم؟
فکر می‌کنم رقص است
چرا که دست هایم را باز کرده ام
بارن چه طوری بگویم
یک طور دیگر می بارد
موهایت آب
سینه هایت آب
ران هایت آب
زیر نور سفید
دست به موهایت بکشم :
مد می شود
از سطح بتون ها و نرده ها بیرون می زند
می ریزد در پیاده رو
بعد همه چیز آگواریوم می شود
تمام پلیس ها توی آب سوت می کشند
و چراغهای قرمز در آکواریوم ثابت مانده است
یکی از کنارم گذشت
بوق زد
گفت هی....
به سینه هایش نگاه نکن
دست از موهایش بردار
وگرنه تمام شهر در آب فرو خواهد رفت
چشم هایم را بستم
دست از اقیانوس موهایش کشیدم
جزر شد
نیمه شب بود
تو نبودی
من دارم قدم می زنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر