۱۳۹۶ تیر ۱۷, شنبه

همین الان یهویی



همین الان یهویی
زن جادوگر
با دماغ دراز و جارویی بلند
تمام بمب‌ها را خنثی کرد
هر چه کمربند انتحاری عمل نمی‌کند که نمی‌کند
سرهای جدا شده با شمشیر را با چسب به هم چسباند
صدای به هم خوردن لیوان های همسایه های من...
هاری پاتر با دو چوب جادو
زد روی خاور میانه
و بچه های فلسطینی در مدرسه ی یهودی ها روزنامه ی دیواری درست کردند
و با حبوبات روی آن نوشتند
به جمهوری کودکان جهان خوش آمدید
صدای موسیقی از طبقه ی پایین می آید
همین الآن یهویی
توی خیابان زیر پنجره صدای بوق پیچیده است
کجا بودیم؟
ها !
دارد اتفاقاتی می افتد
تمامش یهویی
از پله ها پایین بروم
زنگ در را بزنم
چند پلیس هم آمده اند که فلان و فلان
نصفه شب است و سر و صدا
آنها هم آدم اند
مثل من و شما
یهویی
باتون هاشان را روی دست گرفته اند و می‌رقصند
من عاشق یک دختر پلیس شدم که اول سر نداشت
مو هم نداشت
چشم هم نداشت
وقتی رقصید
در نورهای رنگارنگ چهره اش را دیدم
موهای افشانش روی کلت کمری ریخته بود
و خاور میانه ی سینه هایش
بوی صلح می‌داد
بعد دیدیم توی پنجره
فشفشه
پنجره های باز
یهویی
یکی گفت : هیس
همه خیره شدیم
به اخبار تلویزیون
تمام دنیا خلع سلاح شده است
کنگره ی امریکا تصویب کرده یهویی
ها!
موشک های اس ۳۰۰ روسیه در کوره ها چرخ و فلک شوند و الاکنگ
تمام تفنگ و تانک ها و توپ ها ذوب شوند و تیر آهن
ما چقدر خانه نیاز داریم
این را همین الآن فهمیدیم یهویی
و دسته جمعی عکس سلفی گرفتیم یهویی
و کارخانه های بمب های شیمیایی در اروپا
کود شیمیایی تولید می‌کنند از فردا
و نیازی نیست برای درمان سوختگی های ناپالم و گازهای خردل
به آلمان بیایی
و داروی بمب شیمیایی را از داروخانه های بلژیک خریداری کنی
حالا باشد که چه ها و چه ها
نمی دانم چطور شد!
چروک های پیشانی ام در آینه رفت
موهایم سیاه شد یهویی
همسایه ها
امان از دست همسایه ها!
باید امشب هر طور شده کم رویی را کنار بگذارم
درد زانوهایم را فراموش کنم
و برقصم.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر