۱۳۹۶ تیر ۱۶, جمعه

کاست های پیچ خورده


کاست های پیچ خورده در ضبطِ سال پنجاه و هفت
دخترهای روسری در سال ۵۸
پسرهای تیغ و نمک یک طرف
دخترهای روزنامه و بلندگو یک طرف در سال پنجاه و نه
آن طرف ٬ این طرف ٬ آن طرف ٬ این طرف
هیچ بویی نمی داد شصت و چهار
و ۶۵ بوی عرق سگی میداد
ما دست هایمان را نه باز کرده بودیم نه بسته بودیم
اصلن نمی دانم آن سال هیچ کدام از ما دست داشت؟ نداشت؟
سال شصت و شش یکی از دست های من دراز شد
آنقدر که آستینم چسبید به کتف
انگشت هایم دهان باز کرده بود
از سلول زده بود توی برجک نگهبانی
و سیگار بهمن و آزادی را می دزدید از اتاق نگهبان
نمی دانی چقدر خندیدیم در سال ۶۶
شبیه استیکرهای این روزها شده بودیم
خواب بودیم که در زدند و شصت و هفت بود
بعد : مثل آب کش ریحان و سبزی و میوه های تابستان را ریختند توی ما
توت فرنگی هم بود
آلبالو هم بود
تمشک خیلی بود
سال شصت و نه دریا بالا آمد
زد توی حیاط
تا پای پله ها هم آمد
بیچاره درخت های پرتقال
آب بود٬ ولی شور و طعم تند نمک
ما ماندیم و یک باغِ بدون برگ
و صدای مرغ های دریایی در پاییز و
قورباغه های کنار لوله ی بزرگ کشتارگاه که می ریخت در رودخانه ی شهر
من فکر میکردم
که آنها فکر می‌کنند نهنگ هستند
یا چیزی شبیه یک نهنگ ٬مثلن کوسه
اما آنها قورباغه بودند
و خون گاو که از کشتارگاه می ریخت در کانال
مگس های زیادی را جمع کرده بود
و زبان قورباغه ها هم دراز !!!!
خلاصه این می خورد و آن می خورد و سمفونی بلند و بزرگ تابستان آن سال
هی ما را به یاد سال ۶۷ می انداخت
و ما که در سال هفتاد چهار ناگهان پیر شده بودیم
آلزایمر هم گرفتیم
و چیزی شبیه بخار و چیزی شبیه یک فراموشی کهنه
گاهی می آمد و می رفت
و هفتاد و پنج هیچ غلطی نکردیم
یکی از روزهای زمستان ۷۹
کنار برف و گاری دستی لبو
کمی خنده کردم
که با اشک قاطی بود
و هوای سرد‌ ٬ لبوی داغ می چسبد
مخصوصن اگر آب قرمز را روی آن بریزی
چنگال را بگذاری کنار و بشقاب را سر بکشی
تو هم باشی توی آن برف
هم گریه می‌کنی هم می‌خندی
برای همین زدم توی ابر
زدم توی کوه
زدم توی آب
بعد دیدم :
هیچ چیز هیچ جا نیست
هیچکس فارسی حرف نمی زند
لبوی داغ نیست
دستم دراز نمی شود
توت فرنگی طعم ندارد
تمشک اصلن نیست
اگر هم باشد: کال
از هشتاد ویک تا همین الآن چند است؟
میلادی و شمسی که با هم قاطی شد
قمری شدم
کمری شدم
یک وری شدم
وری شدم که نگو
که نپرس
همینجا شعر را نیمه کاره ول بکنم؟
می کنم
بعد........
........شد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر