۱۳۹۶ تیر ۱۷, شنبه

بار سوم همین الآن



بار اول : ده ساله بودم
نگاه کردی توی چشمهایم
گفتی کاش می شد به جای این دوچرخه ی پنچر
موتور هزار داشتی
می رفتیم از کندوان تا تهران
O
بار دوم بیست ساله بودم
از آن سوی دیوار پستان هایت را نوازش می کردم
اصلن نفهمیدم
دارم با ناخن هایم روی دیوار نخستین شعرم را می نویسم
و تو می رفتی که دیگر نیایی
ساعت پنج صبح بود
صدای اذان می آمد
همه چیز قرمز بود
O
بار سوم همین الآن
باران را به جای تو گرفته ام
اگر حسادت می کنم
برای این است که روی تمام عابران می باری
حتی از لایه یقه ی آنها سُر می خوری
روی گردن
موهای سینه ها و بازوها
رانها
حتی به چشم خود می بینم
دست کسی را گرفته ای از مچ
و چکه می کنی از تن پاره پاره ی چتری سیاه .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر