۱۳۹۶ تیر ۱۷, شنبه

ترس



ترسیدن و افتادن
کج شدن های پی در پی
آب از نقشه ی جغرافیا ریخت توی شهری که نیست
موج
هوا : هوایی شده
یک نفر کسی هست به نام تو !
تو یک نفر هستی که نیست
بوسه بر لب هایی که ندارد
پشت هیچ پنجره ای
در شهری که خیابانش کجاست !
یکی دارد میگوید باران است
دروغ وزیدن گرفته
سقف با باد می دود
پنجره افتاده در طغیان
کاری از دست نمی آید
چنگ می زنم
اویخته ام
هیمه های سیلاب و
همه چیز قهوه ای
درخت قهوه ای
آب و سنگ و آسمان قهوه ای
می ترسم از ریشه های توی آب
مثل دویدن های آهسته توی خواب.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر